جدول جو
جدول جو

معنی تباه چشم - جستجوی لغت در جدول جو

تباه چشم(تَ چَ)
آنکه چشم او تباه شده بعلت. ادوش. دوشاء. رجوع به تباه و ادوش و دوشاء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیاه چشم
تصویر سیاه چشم
آنکه دارای چشمان سیاه باشد
فرهنگ فارسی عمید
(تَ بَهْ چَ / چِ)
تباه چشم. رجوع به تباه چشم شود
لغت نامه دهخدا
(بِ لَ / لِ یِ چَ / چِ)
دانۀ سفید یا سرخی که بر ظاهر چشم پدید آید و در تداول عامه آن را تورک گویند
لغت نامه دهخدا
(تِ نَ / نِ چَ / چِ)
حریص. آزمند:
تشنه چشم افتاده است آیینۀ اسکندری
ورنه آب زندگانی دل سیاهی بیش نیست.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ یِ چَ / چِ)
کنایه از نگاه به افراط به جانب محبوب. (آنندراج). نگاه زیاد از حد به جانب مطلوب. (ناظم الاطباء). نگاه به افراط به جانب معشوق یا مطلوب. (فرهنگ رشیدی) :
نگه می کرد ماه از گوشۀ چشم
دلش برمی نگشت از توشۀ چشم.
امیرخسرو (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ چَ / چِ)
کور. نابینا. (از فهرست ولف) :
ز لشکر دو بهره شده تیره چشم
سر نامداران ازو پر ز خشم.
(شاهنامۀ فردوسی چ بروخیم ج 2 ص 329).
اشعار پند و مدح بسی گفته است
آن تیره چشم شاعر روشن بین.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیاه چشم
تصویر سیاه چشم
آن که دارای چشمانی سیاه رنگ باشد
فرهنگ لغت هوشیار